فلسفه پرثوآ

ميگويند: توآ سرزميني است كه خورشيد نور خود را براي اولين بار از آنجا تابانيد.

ميگويند: خدايان بجز سرزمين توآ همه كره زمين را نفرين كردند...

ميگويند: توآ سرزميني است كه خورشيد نور خود را براي اولين بار از آنجا تابانيد.

ميگويند: خدايان بجز سرزمين توآ همه كره زمين را نفرين كردند.

 ميگويند دروازه شهر توآ بروي هيچ كس باز نميشود؛ فقط در آغاز هر صبح دختر زيباي

شهر توآ در لباس حرير قرمز و گيسوان افشان در بالاي ديوار هفت متري و عرض هفت پائي قرار ميگرفت و يك تار موي خود را بخارج از ديوار شهر رها مي كرد؛ اين تار مو كليد دروازه شهر توآ بود و هزاران راز و رمز در آن نهفته بود و مردم ديگر بترتيب وارد معبد افسانهاي توآ ميشدندو با مراسم پر شكوهي سوگند مي خوردند تا با ناپاكان بجنگند واز فكر خود در برابر تجاوزات دفاع كنند...... و در آغاز هر تاريكي دختر شهر توآ بنام پرتومآ با حمايلي از حرير سياه  پياله آتشي را بدست مي گرفت و تا آغاز روشنائي بروي يك نقطه ديوار معبد مي ايستادو خيره بظلمت شب نگاه مي كردو آفتاب هستي بخش را مي جست ... در اين هنگام مردان جنگاور معبد در گروه هاي هفت نفري و با لباسهاي سياه و شال هاي سبز و مشعل هاي سرخ و پا هاي برهنه

بحركت و پاسداري در مي آمدند.... اسرار مبارزه اين پاسداران شهر توآ تا به امروز بر

كسي معلوم نشده است.

چيني ها مي گويند:آشيانه توآ پر از اسرار است وچيني ها اين افسانه را تا ابد بخاطر

 سپرده اند و ميگويند : روح زنان و مردان توآ به ديوارهاي اين معبد چسبيده است...

چيني ها ميگويند: مردم شهر توآ زنده اند و مارا به اراده خود دارند.

چيني ها مي گويند:آشيانه اصلي مردم شهر توآ در آسمان هفتم است و اين آشيانه زميني را آنان براي همه انسانها ساخته اند...ولي مردم نفرين شده خدايان از ورود به اسرار هستي اين معبد ميترسند..

روزي پير معبد شادا گفت: بشنويد صداي پير توآ راكه خطابه ميخواند ......

بشنويد صداي اصلي يك انسان را كه راز هستي بخش را ميداند و فرياد زد: ما   اينجاييم  ...اينجاييم ... ولي وقتي پير شاد در چهره پيروان خود نگريست صورت

حيرت انگيز ديد و اشك ريخت چون سيرتي نديد.  

چيني ها ميگويند: بترسيد از خشم شالبندهاي كانگ فو پرتوآ ... بترسيداز قرباني شهر توآ و دختر پرتوآ ، و پس از آن پرتوآي در برج بزرگ شهر توآ زانو ميزند و سپس بجاي دختر زيباي شهر توآ  شالبند قرمزي با دو موي سپيد و سياه در برج توآ ظهور مي كند. 

 

(موي سياه علامت فكر و موي سپيد علامت جنگ شهر توآ است)

در كتاب(گونگ توآ) يا كتاب تولد آدمها و خدآيان يغني فكر آنها آمده است:

نگاه كنيد: قرباني شهر توآ يعني پرتوآ ي پاك و لطيف را 

نكاه كنيد: عظمت تكامل اين انسان را                

نگاه كنيد: صورت مهر و زيبائيهاي پرتوآ را 

نگاه كنيد: شالبندهاي سبز ـ قهوه اي ـ سياه و سرخ را  

نگاه كنيد: سرزمين پاك توآ را كه با انديشه لطيف آتش حيات گرديده است 

نگاه كنيد: خدايان مردم سرزمين توا را   

نگاه كنيد:  همه ستارگان و همه مردم سرزمين ستارگان را كه حيات دارند و در

هفت آسمان امواج و در تبديل روح ما آهنگ جاويدان دارند.

 سپس" اوكي ما " پيام آور شهر توآ  فرستاده خود يعني" اوسي ما " را بنزد بزرگ

فرمانرواي سرزمين نفرتها ميفرستد .

 داستان شجاعت " اوسي ما " اسرار غير قابل درك انسانهاست.

گويند : اوسي ما نقابي سياه،چكمه و شالبند سياه بدون سلاح از دروازه شهر توآ يكه

 و تنها از بين مردم سرزمين نفرتها ميگذرد.مردم سرزمين نفرتها انتظارحادثه بزرگي را

مي كشيدند.مردم نفرت زده فقط بنا به عادت فرمان روايان بدون فكر و درك خود، سنگ و خار و تيغ و نيزه به اوسي ما مي زدند ...    

 اوسي ما تربيت شده شهر توآ چون پاكي را از كره خاكي گرفته و نفرت را به شمشير بدان  داده است...اوسي ما در برابر بزرگ فرمان رواي سرزمين نفرتها قرار مي گيرد.

خورشيد خدايان از سياه چال اين مردگان ميگذشت. اوسي ما ميدانست كه در مقابل

فرمانروايان سرزمين نفرتها قرار مي گيرد ...

گويند:هنگامي كه اوسي ما نقاب سياه را از صورت خود برميدارد، بزرگ فرمانرواي

سرزمين نفرتها از نور آقتاب صورت اوسي ما كور مي شودوفقط صداي او را ميشنود كه مي گويد: اي كمترين مردم سرزمين نفرتها نگاه كن زباله انديشه ات را ونگاه كن جنگ و نفرت آفريده انديشه ات را كه جهل و ناداني بر قدرت تفكر بي كرانه زنجير زده است ...

سپس اوسي مآ  خطاب به سامورائي ها ميگويد : شمشير خود را در برابر خورشيد

 بگيريد و به نور آن نگاه كنيد، من نشان دهنده آن نورم، نه خون .

 چون اگرخون به تيغه شمشير بريزد نور از بين خواهد رفت و حقايق دفن خواهد شد .

گويند : از آن پس ساموائيها از ديدن صورت زيبا با اندام ورزيده و كلمات انديشه اوسي ما چهره ننگين خود را در نقاب سياه مخفي كردند و بزرگ فرمانرواي سرزمين نفرتها بمنظور آن همه جنايت شمشير سامورائي خود را بدل فرو ميبرد .

 

پرتوآ در زبان دوره ي هخامنشيان به معناي پهلوان است . پس رزم ما رزم پلوانان

 

اصيل ايراني است و به آن مي باليم . به روايت مورخان ايرانيان در زمان هخامنشيان

 


فنوني را در جنگ به كا رمي بردند كه به رزم پهلواني ايران معروف بوده است.

 


ما ايراني هستيم به رزم پهلواني ايراني خود افتخار مي كنيم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : پنج شنبه 16 آبان 1392 | 16:6 | نویسنده : استاد غفاری |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.